در تمنای صلح؛ ناله‌های نسلی زاده در آتش جنگ

من در سرزمینی چشم به دنیا گشودم که آسمانش سال‌هاست رنگ آرامش را ندیده. سرزمینی که چهل سال است در چنگال بی‌رحم جنگ می‌سوزد و هنوز هم خاکش تشنه صلح است. من در کشوری زاده شدم که از نخستین روز تولدم تا اکنون، صدای شلیک گلوله لالایی شبانه‌ام بود و بوی باروت، عطری که در هوا تنیده شده بود.

از همان روزی که چشم گشودم، نخستین تصویری که دیدم نه آغوش گرم مادر، که پیکر بی‌جان جوانانی بود که با رویای دفاع از وطن به میدان رفتند و هرگز بازنگشتند. نعش‌های سربازان وطن‌پرست، بر خاک افتاده کنار جاده‌ها، برای من تصویر آشنای کودکی‌ام بود. من نه در آغوش آرامش، که در دل طوفان بزرگ شدم؛ طوفانی که همه چیز را با خود برد ـ خانه‌ها، لبخندها، رویاها، و کودکی‌های ما را.

ما فرزندان نسل سوخته‌ایم. نسلی که به‌جای عروسک، صدای انفجار را بازیچه دست‌های کوچکش یافت. نسلی که پیش از آنکه عشق را بیاموزد، طعم تلخ فراق و آوارگی را چشید. مهاجرت برای ما تنها یک واژه نیست، زخمی است عمیق که هنوز از آن خون می‌چکد. فقر را با استخوان‌هایمان لمس کردیم، بی‌سرزمینی را با گوشت و پوست حس کردیم. روزهایی را سپری کردیم که نان نبود، سقف نبود، اما ترس فراوان بود. ترسی از آنچه ممکن است در لحظه‌ای همه چیز را از ما بگیرد.

ما از جنگ بیزاریم. جنگ، چیزی جز ویرانی و داغ و اشک برای ما نداشت. جنگ، دشمن همه انسان‌هاست ـ بی‌رحم و بی‌چهره. هیچ قلبی را نمی‌شناسد و هیچ رحمی بر دل‌ها نمی‌گذارد. هر جا که جنگ پا بگذارد، امید را می‌خشکاند، عشق را می‌سوزاند و انسانیت را به مسلخ می‌برد. خاکستر خانه‌ها، گریه‌ی مادران، اندوه یتیمان، همگی آثاری‌ است که جنگ از خود به‌جای می‌گذارد.

ما جهانی را آرزو می‌کنیم که در آن صلح، نه یک واژه، که یک واقعیت باشد. جهانی که در آن لبخند کودکان از صدای توپ و تفنگ بلندتر باشد. جهانی که در آن، مهربانی از مرزهای جغرافیا عبور کند و انسان‌ها نه با اسلحه، که با دوستی به یکدیگر نزدیک شوند.

رهبران جهان! این فریاد ماست. ما نمی‌خواهیم کودکان سرزمین‌های دیگر، آینده‌شان را در زیر آوار جنگ بجویند. نمی‌خواهیم پدران، هر روز از جبهه مرگ به خانه برنگردند. نمی‌خواهیم جهانی دیگر بسوزد. جهان به صلح نیاز دارد، نه به نقشه‌های جنگ. این میزهای سرد سیاست را با نقشه‌های دوستی و همکاری بیارایید، نه با نقشه‌های تهاجم و تخریب.

بیایید جهانی بسازیم که در آن، انسان بودن مهم‌تر از ملیت، دین و رنگ پوست باشد. جهانی که در آن برای فرار از جنگ، پناهجو نشویم، بلکه برای ساختن آینده‌ای روشن، هم‌دل شویم. جنگ را برای همیشه در تاریخ دفن کنیم و نسل‌های بعد را با طعم شیرین امنیت و عشق پرورش دهیم.

این صدای من است، صدای نسلی که در آتش سوخت، اما هنوز شعله امید را در دل دارد. ما فراموش نخواهیم کرد، اما امید داریم. امید به جهانی آرام، پرمهر، و خالی از سلاح.

بینظیر صمیم

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *

Scroll to Top