جمعیت اسلامی افغانستان یکی از احزاب مهم و تأثیرگذار این کشور بود که در سال ۱۳۵۲ خورشیدی توسط گروهی از استادان و دانشجویان دانشگاههای کابل بنیان گذاشته شد و در سال ۱۳۵۵، برهانالدین ربانی آن را در تبعید تأسیس کرد. ربانی، دانشآموختهی الازهر مصر و از متمایلان به جریان فکری اخوانالمسلمین، تا پایان عمرش رهبری این حزب را بر عهده داشت و بهعنوان پیشوای “اسلام میانهرو و معتدل” در افغانستان شناخته میشد.
جمعیت اسلامی افغانستان، حزبی فراگیر با نفوذ گسترده در میان اقوام مختلف، از جمله تاجیکها، پشتونها و اوزبیکها بود. در دوران جهاد علیه شوروی، این حزب توانست فرماندهان برجستهای را در سراسر کشور تحت پرچم خود گرد آورد. فرماندهان پشتون در مناطقی مانند قندهار، لغمان، لوگرو سایر مناطق جنوبی ،غربی و نقاط دیگر نقش اساسی در مبارزات ایفا کردند. از سوی دیگر، فرماندهان اوزبیک در جوزجان و تخار بهعنوان چهرههای تأثیرگذار، در ساختار نظامی و سیاسی حزب جایگاه ویژهای داشتند. این ترکیب گسترده قومی، به جمعیت اسلامی جایگاه مهمی در تحولات افغانستان بخشید.
احمدشاه مسعود، قهرمان ملی و از فرماندهان مشهور جهادی، یکی از مهمترین چهرههای نظامی این حزب بود که در برابر اشغال شوروی و بعداً در مقاومت علیه طالبان نقش کلیدی داشت. در ۸ ثور ۱۳۷۲، زمانیکه مجاهدین کابل را تصرف کردند، جمعیت اسلامی با تشکیل “دولت اسلامی افغانستان” به قدرت رسید. اما بهدلیل رقابت با احزاب دیگر، از جمله حزب اسلامی گلبدین حکمتیار و حزب وحدت اسلامی عبدالعلی مزاری، جنگهای داخلی آغاز شد که کابل را ویران کرد و هزاران کشته برجای گذاشت.
پس از سقوط حکومت داکتر نجیبالله در ۱۹۹۲، برهانالدین ربانی رئیسجمهور شد، اما جنگ داخلی میان گروههای مجاهدین شدت گرفت. جمعیت اسلامی با گروههای دیگر از جمله حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار و طالبان درگیر شد.
به دنبال تسلط طالبان بر کابل در سال ۱۹۹۶، جمعیت اسلامی به مقاومت علیه طالبان پرداخت، احمدشاه مسعود فرمانده عمومی جبهه مقاومت در برابر طالبان شد و تا زمان ترورش در سال ۲۰۰۱ در برابر طالبان جنگید.
بعد از سقوط طالبان در نتیجه حمله هوایی آمریکا و حملات نظامی زمینی جبهه مقاومت جمعیت اسلامی در ساختار حکومت جدید افغانستان نقش برجستهای داشت.
افراد برجستهی این حزب در دولتهای مختلف پس از کنفرانس بن پستهای کلیدی را بر عهده داشتند، اما نتواستند از این قدرت استفاده کنند و تعدادی از چهره های مطرحه تاین حزب قدرتمند عملاً در صدد جمع آوری پول و حفظ قدرت شخصی خود شدند و آرمان های مردم و حزب جمعیت اسلامی را به معامله گرفتند .
با این حال ،جمعیت اسلامی افغانستان یکی از احزاب مهم و تاریخی این کشور است که در رویدادهای مهمی مانند جهاد علیه شوروی، جنگهای داخلی، مبارزه با طالبان و سیاستگذاری پس از ۲۰۰۱ نقش کلیدی داشته است. این حزب اکنون با چالشهایی مانند اختلافات داخلی، فشار طالبان، و تحولات جدید منطقهای روبهرو است.
این حزب در تاریخ معاصر افغانستان تأثیر مستقیمی بر زندگی مردم افغانستان داشتهاست و پس از سقوط حکومت نجیب الله تا سقوط طالبان در مجامع بینالمللی به عنوان حزب حاکم در افغانستان شناخته میشد.پس از ترور برهان الدین ربانی در ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۱، فرزند او صلاح الدین ربانی رهبری این حزب را بر عهده گرفت و شورای رهبری را از ۹ نفر به ۶۴ نفر ارتقاء داد.
اما رهبری صلاح الدین ربانی در راس این حزب در اواخر سقوط نظام جمهوریت با چالشهایی همرا بود، از دو دستهگی میان رهبران این حزب تا متهم شدن صلاح الدین ربانی به انحصار قدرت در رهبری این حزب مقتدر پایه های اساسی آن را سست نمود.
با وجود قدرت گسترده در گذشته، اختلافات داخلی، فساد، معاملات پشت پرده و رقابتهای درونی، موجب تضعیف این حزب شد.
خودخواهی بعضی از رهبران و چهره های مطرح این حزب ،حرص قدرت، زراندوزی و معاملات پشت پرده با جریان های دیگر برای بقای قدرت و حضور در صحنه سیاست جایگاه این حزب را به تدریج افول داد تا زمانی که به رویا رویی میان اعضای برجسته این حزب مقتدر انجامید.
در گذشته های نه چندان دور از امروز و مدتی قبل از سقوط نظام جمهوریت رهبران ارشد حزب جمعیت مانند صلاح الدین ربانی پسر برهان الدین ربانی و استاد عطا محمد نور از چهره های شناخته شده و برجسته این حزب به جان هم افتادند و تا سرحد جنگ نظامی به پیش رفتند .
استاد عطا محمد نور که ریس اجرایی حزب جمعیت اسلامی بود میخواست با برگزاری گنگره صلاح الدین ربانی را از ریاست این حزب کنار بزند و خود را بعنوان رییس حزب جمعیت اعلام بکند که این کار وی باعث شد مهره های کلیدی حکومت مخلوع جمهوریت از این شکاف استفاده کند و در امر شعله ور ساختن این نبرد خاموش دست به کارشدند .
نقاط ضعف حزب جمعیت اسلامی افغانستان بعد از کنفرانس بن:
1. اختلافات داخلی و تفرقه در رهبری
یکی از بزرگترین مشکلات این حزب، نبود وحدت میان رهبران آن است. کشمکش میان صلاحالدین ربانی و عطا محمد نور نمونهای از این اختلافات است که موجب تضعیف ساختار حزب شده است.
2. عدم استفاده مؤثر از قدرت پس از ۲۰۰۱ عده از
اعضای حزب پس از سقوط طالبان و ورود به ساختار حکومت، بیشتر به منافع شخصی و جمعآوری ثروت پرداختند تا تأمین اهداف حزب و مردم. این باعث شد که بسیاری از هواداران خود را از دست بدهند.
3. معاملات پشت پرده و فساد سیاسی
برخی از رهبران این حزب درگیر معاملات سیاسی پشت پرده با دولت اشرف غنی و جریانهای مختلف شدند، که نتیجه آن کاهش اعتبار و نفوذ حزب در میان مردم بود.
4. نبود استراتژی مشخص برای آینده
حزب جمعیت نتوانسته یک برنامه منسجم و راهبردی برای آینده ارائه دهد. در دو دهه پسین که قدرت و منابع فراوان در دست رهبران این حزب بود نتوانستد یک نقشه راه روشن ترسیم نمایند تا انزوای بیشتر این حزب جلوگیری میشد.
5. ضعف در رهبری و مدیریت بحران
پس از ترور برهانالدین ربانی و احمدشاه مسعود، حزب با فقدان رهبری کاریزماتیک مواجه شد. رهبران فعلی نتوانستهاند جایگاه پیشین حزب را حفظ کنند و قدرت سازماندهی ندارند.
6. عدم انسجام و پراکندگی اعضا
بسیاری از رهبران و اعضای کلیدی حزب در جریان های دیگر برای حفظ قدرت سیاسی خویش رفتند و فعالیت منسجمی نداشتند . این وضعیت باعث شده که حزب از صحنه سیاسی افغانستان کنار گذاشته شود.
در مجموع مواردی که تا اینجا به آن اشاره شد و موارد دیگری که برشمردن آن از حوصلهی این نوشته بیرون است است باعث شد که این حزب مقتدر با پیشینهی درخشان در کارنامهی سیاسی خود بگونهی بی پیشنه ضعیف شود و حتا حزبی که سالها یک طرفه قضیهی سیاسی در افغانستان بود نتواند از افغانستان دفاع کند و یکبار دیگر گروهی قدرت نظامی در کشور را بگیرد که سالهای زیادی از این حزب حساب میبردند.
با اینحال و با توجه به شرایط کنونی افغانستان و سردرگمی اعضای برجستهی این حزب که هر کدام در کشور های دیگر سرگردان استند میتوانند با تجدید پیمان به اهداف این حزب دوباره با کنار گذاشتن اختلافات تحت رهبری یک رهبر مقتدر جایگاه از دست رفته این حزب را دوباره احیا کنند.
پیشنهادها برای مقابله با چالشهای سیاسی افغانستان:
1. اتحاد و یکپارچگی درونحزبی
رهبران حزب باید اختلافات شخصی را کنار گذاشته و بر اساس منافع ملی و اهداف حزب، وحدت و انسجام ایجاد کنند. تشکیل یک شورای رهبری واحد که مورد قبول همه باشد، میتواند اولین گام در این مسیر باشد.
2. اصلاحات در ساختار حزب و تعیین یک رهبر مقتدر
برای احیای جایگاه حزب، به رهبری قوی و مقتدر نیاز است که بتواند انسجام را حفظ کرده و استراتیژی مشخصی برای آینده ترسیم کند.
3. تمرکز بر خواستههای مردم و کنار گذاشتن منافع شخصی
رهبران حزب باید اعتماد عمومی را دوباره جلب کنند. برای این کار، باید به مشکلات واقعی مردم رسیدگی کرده و برنامههای عملی برای بهبود وضعیت کشور ارائه دهند.
4. ایجاد یک ائتلاف سیاسی گسترده
در شرایط فعلی، جمعیت اسلامی باید به جای رقابت با سایر احزاب، به فکر ایجاد یک ائتلاف قوی با سایر گروههای باشد تا بتواند تأثیر بیشتری بر تحولات آینده افغانستان بگذارد.
5. استفاده از دیپلماسی فعال در سطح بینالمللی
رهبران این حزب باید با کشورهای تأثیرگذار در منطقه و جهان ارتباطات مؤثر برقرار کرده و حمایتهای بینالمللی را برای بازگشت به صحنه سیاسی افغانستان جلب کنند.کاری که برای انجام آن هرچند دیر شده اما نا ممکن نیست.
6. تدوین یک استراتژی منسجم برای آینده،
حزب باید یک برنامه مشخص برای آینده افغانستان داشته باشد، شامل راهکارهای اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و سیاسی که بتواند کشور را از بحران کنونی خارج کند.
7. جذب نسل جوان و نخبگان علمی
برای بقای طولانیمدت، حزب باید از سیاستهای سنتی فاصله بگیرد و به جذب نیروهای جوان، تحصیلکرده و نخبه بپردازد که بتوانند تغییرات مثبت در ساختار حزب و کشور ایجاد کنند.
اگر این پیشنهادها عملی شوند، حزب جمعیت اسلامی افغانستان میتواند دوباره جایگاه خود را در صحنهی سیاسی کشور احیا کند و نقش مهمی در آینده افغانستان داشته باشد.
جواد رسولی